آشتی؟!

ساخت وبلاگ

مثلِ همه ی لحظه هایی که مادر خانمی به حق یا حتی به ناحق، دعوا می کند دخترکش را سرم را پایین انداخته و سکوت کردم تا هر چقدر دلِ مهربانش می خواهد خستگی هایش را با دعوا کردنِ من فریاد بزند!

حرف هایش که تمام شد به اتاقم برگشتم و در را بستم! کتابم را برداشتم و شروع به خواندن کردم!

حدوداً ۱۵ دقیقه بعد مادر خانمی در را باز کرد و نیم نگاهی به من انداخت و در را بست!

۵ دقیقه بعد از آن دوباره در را باز کرد و گفت: با من قهری؟! 

گفتم: من و قهر؟! نی نی کوچولو که نیستم مادر جان :)

جلوتر آمد و همان بستنی که دوست داشتم را جلوی صورتم گرفت و گفت: آشتی؟! :)

گفتم: من که قهر نبودم! بستنی را گرفتم و لبخند زدم :)

 

و این پایانِ همیشگیِ همه ی دعواهای مادر و دختری ست که فقط ۱۶ سال اختلافِ سنی دارند...

 

وقتی با تیشه میزنی به ریشه ی وبلاگت!...
ما را در سایت وقتی با تیشه میزنی به ریشه ی وبلاگت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7blue-dreams9 بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:23